از سنگهاي قيمتي دانه تراشيد
با يک اشاره هر يکي را کرد خورشيد!
نخ شد زمان هر دانه را انداخت در آن
تسبيح او با چهارده دانه درخشيد!
شيطاني انسان وليکن حد ندارد
بر سيزده خورشيد عالم سايه پاشيد!
يا دانه اي را در تشت زر کرد!
يا اينکه در گودال با نيزه خراشيد!
اما خدا با بردباري باز رو کرد:
در انتظار آخرين خورشيد باشيد!
به ما هم سر بزنين.
بهار عاشق بود و زمين معشوق .عشق بي تابي مي آورد و بهار بي تاب بود.زمين اما آرام و سنگين و صبور. زمين هر روز رازي از عشق به بهار مي داد و مي گفت: اين راز را با هيچ کس درميان نگذار.نه با نسيم و نه با پرنده و نه با درخت.راز ها را که برملا کني ، بر باد مي رود و راز بر باد رفته ، رسوايي است. هر دانه رازي بود و هر جوانه رازي.هر قطره باران و هر دانه برف، رازي. و رازها بي قرار برملاشدن بودند و بهار بي قرار برملا کردن. زمين اما مي گفت: هيچ مگو، که خموشي رمز عاشقي است و عاشقي سينه اي فراخ مي خواهد.به فراخي عشق.زمين مي گفت: دم برنياور تا اين سنگ سياه الماس شود و اين خاک تلخ، شکوفه گيلاس.
*** زمستان سرد، زمستان سوز، زمستان سنگين و سالخورده و سخت. و بهار در همه زمستان صبوري آموخت و صبر و سکوت. و چه روزها گذشت و چه هفته ها و چه ماه ها. چه ثانيه ها،سرد و چه ساعت ها، سخت.بي آنکه کسي از بهار بگويد و بي آنکه کسي از بهار بداند. رازها در دل بهار باليدند و بارور شدند و بالا آمدند، و بهار چنان پر شد و چنان لبريز که پوستش ترک برداشت و قلبش هزار پاره شد. زمين مي گفت: رازهاي کوچک و عاشقي هاي ناچيز را ارزش آن نيست که افشا شود.راز بايد عظيم باشد و عاشقي مهيب . و پرده از عاشقي آن زماني بايد برداشت که جهان حيرت کند. و بهار پرده از عاشقي برداشت، آن هنگام که رازش عظيم گشت و عشقش مهيب. و جهان حيرت کرد.
بسوزان هر طريقي مي پسندي ...که آتش از تو خاکستر از من
موفق باشين
سلام برادر.خدا قوت
موفق باشيد التماس دعا