پيام
+
بعد از سفر کربلا گويا دلش جامانده باشد، مجنون شده بود ... براي آرام شدن وجودش، هرشب دو پارچه ي تبرک به دو سو مي گذاشت و خيال مي کرد در بين الحرمين نشسته است، به همان سبک زيارت مي خواند و اشک مي ريخت ... يک شب شخصي خواب او را ديد که "هر شب به کربلا مي رود و باز مي گردد، با تعجب پرسيده بود تو چطور هرشب اين همه راه، مي پيمايي؟ جواب آمد من تا کربلا نمي روم اين کربلا است که هرشب تا اينجا مي آيد ..."

دكتررحمت سخني Dr.Rah
89/12/18
کوچه بنے هاشم
بي دلي در همه احوال خدا با او بود//
او نمي ديدش و از دور خدايا مي كرد
*ابرار*
سلام بر همه بزرگواران. راس ساعت 20 در اتاق منتظران مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف منتظر قدوم مبارک شما هستيم. يا حق)
کوچه بنے هاشم
دوستان نوشته بودند که به کربلا مي روند و دل ما را هم هوايي کردند ... گفتم بنويسم تا کربلا رفتن اين قدرها هم سخت نيست فقط گذرنامه يک دل کربلايي مي خواهد و بس ...
ساقي رضوان
:((
مهدي،غفوري
كربلا كربلا ما داريم مي آييم