پيام
+
ديشب نفسم داشت زار زار اشک مي ريخت و خودش را مي زد، هرچه سعي کردم جلويش را بگيرم نتوانستم ... قلبم آمد و گفت: " راحتش بگذار ... بگذار بزند ... مي خواست گناه کند! من هم گفتم: تو مي داني آن روز ، فاطمه را به خاطر تو زدند؟ ... زدند که تو آدم بشي؟ حالا برو هر چقدر خواستي گناه کن !..."

ساقي رضوان
90/1/14
کوچه بنے هاشم
خدايا ما را شرمنده فاطمه(س) نکن!
*ابرار*
:(
*او خواهد آمد....*
:( -