پيام
+
با پشيماني سرش را پايين انداخت و به مادرش گفت : "مرا ببخش ، در حق تو بد کردم..." هنوز حرفش تمام نشده بود که مادرش او را در آغوش گرفت ، و شروع کرد به هاي هاي اشک ريختن، او را بوسيد و گفت: " حرفش را هم نزن فرزندم، خيلي دلم برايت تنگ شده بود!" ....اي مهربان تر از مادر چند وقتي است که اين قصه مرا مجنون يک سوال کرده! به من بگو حال تو آن شب که بنده ات مي گفت مرا ببخش چگونه بود؟...

کوچه بنے هاشم
90/1/23
کوچه بنے هاشم
تو هم براي بنده ات اشک مي ريختي که "حرفش را هم نزن ...؟!"
فاطمه-baby
اي جاااااااااااااانم دست ني ني
کوچه بنے هاشم
:)
فاطمه-baby
خيلي عكس زيبايي هست..مرسيييييي
کوچه بنے هاشم
خواهش مي کنم ... :)