پيام
+
پشت درب CCU روي دو پايش نشست، قلبش داشت از جا کنده مي شد، توان اشک هم نداشت ، دستش را لاي موهايش فرو برد و بهت زده به نقطه اي خير شد، ياد آخرين جمله اي که گفته بود افتاد، آخرين بار با عصابنيت به او گفته بود: " برو ... ديگر نمي خواهم حتي قيافه ات را هم ببينم "

zohoor-e-monji
90/3/8
♥ ح. بالايي
حس خيلي بديه اميدوارم كه هيچ وقت اين حس بهم دست نده
کوچه بنے هاشم
کاش قدر اطرافمان را بيشتر بدانيم و همه ي پل هاي پشت سر را ناگهان خراب نکنيم // حضرت علي مي فرمايد : "خشم هم نشين بسيار بدى است: عيب ها را آشكار، بدى ها را نزديك و خوبى ها را دور مى كند" (غررالحكم، ج3، ص 257، ح4417)
کوچه بنے هاشم
بله ... ان شالله
کوچه بنے هاشم
خدا نصيب نکند خانوم تسنيم ... نداند کس قدر روز خوشي مگر افتد به سختي کشي
شاعره
چه حديث پر معنايي
zohoor-e-monji
جالب بود... يه ذره حواسمون و بايد جمع کنيم.