شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

براي اولين بار كه روسري سر كردم و به مدرسه رفتم، خوشحال بودم، روز اول شروع كلاس‌ها بود. فكر مي‌كردم وقتي دوستانم مرا ببينند، خيلي خوشحال خواهند شد. وقتي سوار سرويس اتوبوس شدم، همه با ديدن من ساكت شدند و خيره خيره به من نگاه كردند. سكوت عجيبي حاكم شده بود. خيلي ترسيدم. از برخورد آن‌ها مات بودم. راننده به من گفت: «يا بنشين، يا برو!» در اتوبوس هنوز باز بود. يك لحظه به ذهنم رسيد كه فرار كنم و بروم،
ولي بعد با خودم گفتم: «فردا و پس‌فردا و روزهاي آتي را چه كنم؟ بالاخره كه بايد با اين پوشش به مدرسه بروم.» از خدا كمك خواستم كه بتوانم به صندلي آخري كه خالي بود برسم و بنشينم، ولي حس كردم پاهايم خيلي سنگين شده است. ناگهان پسري گفت: «به او نگاه كنيد! به سرش پارچه بسته و آمده به مدرسه.» و همه شروع كردند به خنديدن، بعد هم به طرفم آشغال پرت كردند و رويم آب دهان ريختند.
... نمي‌گويم خدا ما را آزمايش نمي‌كند، چه‌طور مي‌شود ما را آزمايش نكند و به بلايا دچار نسازد؛ در حالي‌كه خدا حضرت زهرا(س) را كه بهترين زنان عالم است، آزمايش كرده است و چه‌قدر ايشان مشكلات داشتند و چه‌قدر سختي و درد كشيدند. پس زندگي، بي‌خطر و مشكلات نمي‌شود، ولي آن كسي راه نجات را مي‌يابد و در اين آشفتگي‌ها آرامش خواهد يافت و همه چيز را زيبا مي‌بيند كه به سمت اسلام واقعي برود، نه اسلام نفس
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top