پيام
+
اين شب ها احساس مي کنم در هياهوي بازار گم شده ام ، راه آشناست، اما هر چه راه پيمودم غروب هايش به تکرار غروب هاي قبل بود، اين شب ها آشنا برايم غريب شده است! مي دانم که آدرس را مي شناسي، نام رفقايت را برايم نوشته اند " از اين لبخند که بروي، وفاي اول نه دوم ، به سمت معشوق مي پيچي دو کوچه آن طرف تر دست هاي بريده، لب هاي خشکيده، بدن هاي نحيف، گمنام ، گمنام ...."

خادمة الشهدا
90/4/23
کوچه بنے هاشم
راستش را بخواهي، در هياهوي بازار گم شده ها، گم شده ام! همانجا که هر وقت در فروش بيشتر ضرر کني، بيشتر مسرور مي شوي ..... تو ايستاده اي و لبخند مي زني و من حيران و سرگردان خود اَم . راستي اين ماه يارانه ي شما چقدر بود؟ طرح عفاف و حجاب آن جا چطور اجرا مي شود؟ بهشتتان گروه انحرافي هم دارد؟ راستي شنيده اي ماهوراه فرستاده ايم، عالم را رصد کنيم؟ ....
کوچه بنے هاشم
تو در قهقه ي مستانه ات غرقي و من در قهقهه ي مستانه ي روزگار، ديگر صدايم هم ميان همهمه ي بازار گم شده است ... نمي خواهي دريابي مرا؟ نگاه کن آن مرده اي که عکس لبخند زنده ات را روي دست گرفته، آن من هستم. آن در راه مانده ي خسته از روزگار، همان که مي خواهد خودش را بي جهت، بينتان جا دهد. نگاه کن که قلبش را گم کرده است ، نگذار بيش از اين سرگردان شود ... کمکش کن!
کوچه بنے هاشم
يا وجيها عند الله اشفع لنا عند الله
ميراب عطش
تصاوير ما را با خود ميبرند به کجا به مهر به کجا به صفا به کجا به مروه به کجا .... چه فرقي ميکند به کجا فقط اينرا نيک ميدانم هميشه شرمنده اين آزادمردانيم