پيام
+
سوار تاکسي بين شهري شدم، مسير قم ـ تهران ... اصلا با راننده درباره مقدار کرايه صحبتي نکردم ... از بابت پول هم نگران نبودم ... وسط هاي راه که بيابان بود، دست کردم تو جيب راست شلوارم که کرايه راننده رو بدم...نبود...
جيب چپم ... نبود... جيب پيرهنم! نبود که نبود... گفتم حتما تو کيفمه! اما خبري از پول نبود...

محمديزداني**دهاتي
90/6/17

کوچه بنے هاشم
اين سحر آخري! گفتم خدايا ! من 30 روز اين مسير را با تو طي کردم به خيال اينکه توشه ي ام پر است! اما امشب هرچه دست کردم و نگاه کردم به جيب هايم ديدم هيچي ندارم ، خاليه خالي...
فقط يک آه و افسوس که مفت مفت ماه رمضان از دستم رفت...
ما را مي رساني؟ يا همين جا وسط اين بيابان سردرگمي پياده مان مي کني؟؟؟
ما هکَذا الظَنُّ بِکَ وَلا اُخْبِرْنا بِفَضْلِکَ عَنْکَ يا کَرِيمُ يا رَبْ
کوچه بنے هاشم
به راننده گفتم : " اگر کسي را سوار کردي و بعد از طي يک مسيري به شما گفت که پول همراهم نيست، چه مي کنيد؟"
گفت: "به قيافه اش نگاه مي کنم."
گفتم :" الان فرض کن من همان کسي باشم که اين اتفاق برايش افتاده..."
يکدفعه کمي از سرعتش کم کرد و نگاهي از آينه به من انداخت و گفت :" به قيافه ات نمياد که آدم بدي باشي، مي رسونمت..."
کوچه بنے هاشم
اين مطلب زيبا را يکي از دوستان مجازي فرستاده بود
*فدايي ولايت*
خيلي جالب بود.
ساقي رضوان
:(
خادمة الشهدا
:(
قافيه باران
خيلي مطلب جالبي بود:(
سبوي معرفت
مطلب جالبيه... نويسنده ش مدير وبلاگ روتين هاي يك طلبه ست به اين آدرس: http://rutin.blogsky.com/
لعل سلسبيل
خوشمان آمد!!!