پيام
+
زير بازوانش را گرفت
بعد دست هايش را در دست هاي زبر و چروکيده مادر کرد و گفت
"راستي مادر من دفعه پيش هم شما را اينجا ديده بودم ..."
غزل صداقت
94/3/29
کوچه بنے هاشم
رسم غربت شايد اين باشد... هر وقت شهيد گمنام آمد، يادمان افتاد مادر گمنامي هست !
محدثه خانوم
اللهم صلي علي محمد وال محمد وعجل فرجهم:'( :'(
کوچه بنے هاشم
آب ... تحريم ... عطش ... امان نامه ... شايد اين شبها کسي دلش هوس عباس کرده بود ...