می گویند که تاب دیدن اشک و طاقت شنیدن التماس نداری. می گویند دل دریاییت می شکند، چون دل شکسته ای از تو حاجتی به التماس کند. می گویند ناله های زائران حرمت را چنان پاسخی می گویی که دست محبت تو را هرگز از یاد نبرند. می گویند جواب غریبه هم می دهی، آنها که نه تو را می شناسند و نه امام زمانت را ! راست می گویند ، یادم هست قبلا ، جواب پسر ذلجوشن را هم می دادی. او هم فکر می کرد با تو نسب خویشاوندی دارد. عباس همین چند خط شناخت من ، همین باب الحوائج بودن تو ، مرا مجنون یک سوال کرده است . آن را با فریاد برایت می نویسم. .... عباس! مگر تو نیستی که اشک ها و التماس غریبه ها را در می یابی !
عباس ! حالا دیگر فقط بچه های حسین غریبه شده اند ؟ فقط اشک های آنها را در نمی یابی؟ مگر آنها از تو حاجت سختی دارند ؟ میان این همه آب می گویند : " عمو ..... عطشانیم" همین !
أمَّن یُجیبُ المُضطَرَّ إذَا دَعَاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ! معبود من چقدر تاکنون از حلاوت این حرفت لذت برده ام. " چه کسی دعای مضطر را اجابت می کند و بلا را از او برطرف می کند؟" یادم هست با تو می نشستم و می گفتم، من همان مضطرم که وعده دفع بلا را از او داده ای! ببین دست از همه چیز و همه کس شسته ام ، ببین به هیچ کس امید ندارم ، اجابت کن دعایم را ....
امروز اما سوال دیگری از تو دارم. می خواهم بدانم اصلا مضطر کیست ؟ شاید این همه روز اشتباه فهمیده بودم! معبود من ! مثلا کسی که در راه مانده مضطر می شود؟ اگر با خانواده اش حرکت کرده و در راه بماند چطور؟ مضطر می شود ؟ اگر نه محل رفتن داشت و نه راه برگشت، مضطر می شود؟ اگر میانه ی راه ، در صحرا آب را به روی او و بچه هایش بستند، مضطر می شود؟ اگر همه ی همسفران و یارانش را از او گرفتند ، مضطر می شود؟ خداااااااااا .... اگر جوان رشیدش را جلوی چشمش مثل گل پر پر کردند ، مضطر می شود ؟ خداااااااااا .... اگر عباسش را کشتند ، اگر کمرش را شکستند، چطور؟ مضطر می شود؟ خداااااااا .... اگر فرزند 6 ماهه اش را بر روی دستانش سیراب کردند، چطور؟ مضطر می شود؟ خدااااااا .... پس چرا به داد حسین نرسیدی ....
***********************
گفت : حال که به این جا رسیدی بگذار عشق را برایت تفسیر کنم .
گفتم : تفسیر کن !
گفت : بسوزان هر طریقی می پسندی .... که آتش از تو خاکستر از من
گفتم : پس بگذار من هم اعترافی کنم .
گفت : اعتراف کن !
گفتم : مدعی خواست که آید به تماشگه راز ..... دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
اولین جرعه آن را که نوشیدم مست شدم و در حال مستی تقاضای جرعه ای دیگر کردم، اما این بار تو بودی که ناز می کردی و مرا سر می گرداندی. پیاله ام را به طرفت دراز کردم و تقاضای جرعه ای دیگر کردم اما پیاله ام را شکستی. هر چه التماس کردم که جامی دیگر بده تا از حجاب جسمانی بیاسایم ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی . اکنون من خمارم و پیاله به دست هنوز در انتظار جرعه ای دیگر از شراب عشقت به سر می برم .
آخرین دست نوشته ی دانشجوی شهید ناصر باغانی
تفحص:
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 8
کل بازدید: 204662
رتبه سوم در پنجمین طرح ملی وبلاگ نویسی بوی سیب، رادیو معارف
ح) کلیه حقوق مطالب نزد خدا محفوظ است. بازنشر به هر نحو آزاد
کیف اشتیاقی بهم
شوقا الی رویتک
فاصله تا کربلا
داستان کربلا را بخوان
و ما ادرائک ما لیلة القدر
استقبال
مَن مِثلُک ...؟
کاش شیعه نباشی رمیله
طا را میم الف ح، فقط زود برگرد!
ریز یادواره ها
ما عند الله
ریزواره های کوچه
از دست برفت
فکر کن چه نتهاست