سه شنبه ساعت 8 شب جمکران
از راههای دور آمده بودند ، هریک به امید و آرزویی ، آمده بودند تا با تو درد و دل کنند، از غمها وشادیهاشان برای تو بگویند..... من هم آمده بودم فقط به امید دیدار تو ، آماده بودم تا تو را ببینم و سرمست شوم و برم. با خودم پیاله ای آورده بودم تا تو آن را پرکنی، اما آنقدر دست خالی بودم که می ترسیدم ظرفم را پیش بگیریم. به خود جرات دادم پیاله ام را جلو آوردم و تقاضای یک جرعه از دیدارت کردم ....
*****************
شنیده بود خانه لیلی به اهل شهر شیر می دهد و چه بهانه ای بهتر از این برای دیدن دوباره روی لیلی ، سریع ظرفی اماده کرد تا او هم در صف انتظار مردم شهر قرار بگیرد ، لیلی خوب می دانست که مجنون فقط برای دیدن او آماده و نه برای شیر ....
مردم شهر یکی یکی از خانه لیلی می رفتند تا نوبت به مجنون رسید ، لیلی بر خلاف همه ظرف مجنون را شکست، مجنون از حرکت لیلی سرمست شد بار دیگر ظرفی تهیه کرد و در صف انتظار ایستاد، لیلی بازهم ظرف مجنون را شکست. مجنون سرمست تر از قبل شد بار دیگر ظرفی تهیه کرد و در صف ایستاد، لیلی بازهم ظرف مجنون را شکست .... لیلی بازهم ظرف مجنون را شکست ..... لیلی بازهم ظرف مجنون را شکست ....
جمعی از غافلان رو به مجنون کردند و گفتند :مگر نمی بینی معشوق ظرف تو را می شکند! مگر نمی بینی در میان این جمع جواب تو را نمی دهد ؟ مگر نمی بینی تو را می راند ؟! مجنون سرمست جواب داد :
اگر با دیگرانش بود میلی***** چرا ظرف مرا بشکسته لیلی؟
********************
سه شنبه ساعت 11 شب جمکران
و تو ظرف مرا شکستی...... تو خودت را به من نشان ندادی تا هفته دیگر بیایم، به من گفتی هفته بعد هم در صف انتظارت قرار بگیرم، به من آرام و بی صدا گفتی یک بار دیگر مشتاق دیدار تو باشم، راستی تو چرا مرا به این صف کشاندی و نگذاشتی بروم؟ چرا خواستی یک بار دیگر در جرگه عشاق دیدارت قرار بگیرم واضح تر بگویم تو چرا می خواستی من را یک بار دیگر ببینی ....؟! حال من جار می زدم :« ایهالناس من خریدار دارم ! من با همین دست خالی، من با همین چهره سیاه، من با همین ناتوانی ، من با همین بی ارزشی ، خریدار دارم! »
اگر با دیگرانش بود میلی **** چرا ظرف مرا بشکسته لیلی؟؟
هیچ کس نفهمید چطور ظرفش شکسته شد فقط می دانست کسی هست که دوست دارد آنها باردیگر بیایند .... بار دیگر بیایند .... باردیگر بیایند!
بشکن دل بی نوای ما را ای عشق / این ساز شکسته اش خوش آهنگ تر است
اولین جرعه آن را که نوشیدم مست شدم و در حال مستی تقاضای جرعه ای دیگر کردم، اما این بار تو بودی که ناز می کردی و مرا سر می گرداندی. پیاله ام را به طرفت دراز کردم و تقاضای جرعه ای دیگر کردم اما پیاله ام را شکستی. هر چه التماس کردم که جامی دیگر بده تا از حجاب جسمانی بیاسایم ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی . اکنون من خمارم و پیاله به دست هنوز در انتظار جرعه ای دیگر از شراب عشقت به سر می برم .
آخرین دست نوشته ی دانشجوی شهید ناصر باغانی
تفحص:
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 8
کل بازدید: 204664
رتبه سوم در پنجمین طرح ملی وبلاگ نویسی بوی سیب، رادیو معارف
ح) کلیه حقوق مطالب نزد خدا محفوظ است. بازنشر به هر نحو آزاد
کیف اشتیاقی بهم
شوقا الی رویتک
فاصله تا کربلا
داستان کربلا را بخوان
و ما ادرائک ما لیلة القدر
استقبال
مَن مِثلُک ...؟
کاش شیعه نباشی رمیله
طا را میم الف ح، فقط زود برگرد!
ریز یادواره ها
ما عند الله
ریزواره های کوچه
از دست برفت
فکر کن چه نتهاست