هرنوع بازنشر از ریزنوشت هاے زیــــــر بدون ذکر نام وبلاگ و منبع، با ذکر سه صلوات مجاز مے باشد.
******
{روزه اولی }
برای اولین بار بود سه روز پشت سر هم روزه گرفته بود. پدر آمد با افتخار فرزند را بر دست گرفت و به همه نشانش داد .
یک نفر لجش گرفت :"طفل شش ماهه و سه روز روزه...؟!"؛ تیر سه شعبه ای برداشت ...
{غربت }
سیـدے
چقدر غریب استـ ... آنکس که در دنیا همهـ چیز دارد ولی چون تویی در کنارش نیستـ
ارْحَمْ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا غُرْبَتِی.
{شلاق آتش }
آتــش را برداشت؛ چند لحظه ای نگاهش کرد و با غرور داخل دهانش فرو کرد. بعد با حالت تمسخر رو به ما کرد و گفت :"گفتید روزه خـ ـواری چند ضربه شلاق دارد ؟"
{اذن دخول}
امشب شب هشتم پاهای جسمم توان رفتن ندارند اما ...
انِّ "قلبی" وَقَفْتُ عَلَى بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ بُیُوتِ نَبِیِّکَ... آیا داخل شود؟
{به همین زودی }
نیت کرده امـ تا شبی در شوط طواف پشت سرت بلند مجیـر بخوانم ... تو بخوانی سُبْحَانَکَ یَا اللَّهُ تَعَالَیْتَ یَا رَحْمَانُــ
و ما بدون هیچ مزاحمی زمزمه کنیم أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیــرُ ... نیت کرده ام؛ به همین زودی ها ...
{قدر }
اللّهم العن قــتـلــة امیرالمومنین
یعنی ؛ در... دیوار ... مـسـمار ... کـــوچـه ... کـــوفــه...
{التماس دعا }
راستش مشکلات من اندکــ است
در این شب ها اگر دلـتان شـ ـ ـک ـ ـسـ ـ ت
برای شیعیان عراقـ ... مظلومان یمنـ ... کودکان غزهـ ... آورگان سوریهـ ... اسیران بحرینـ .... و مسلمانانـ غافلـ ... التماس دعا دارم.
{فمالی }
بگذار امشب اشک بریزم برای تنگی و تاریکی قبرم ... اشک بریزم برای لحظه جان دادنم ...برای لحظه ای که دیگر هیچ چیز فرقی نمی کند ... فَمالے ـلا اَبْـکـے؟
{اخر رمضان }
به آخر رمضان که می رسیم، گروهی قلب هایشان پر از سرور شده است و رخسارشان پر از نور و چهره هایشان پر از لبخند ...
و گروهی فقط یک ماه دیگر را پشت سر گذاشته اند ...
درست مانند آیاتــ تو
وُجـوهٌ یَومئذٍ مُّسفرة ... ضاحکة مستبشرة ...ووجوهٌ یومئذٍ علیها غَبـرةٌ...تَرهـقُها قَترةٌ
***********
نوشته شده به سنهے 1393 الی 1395 پیام رسان پارسے بلاگ به قلم کوچهے بنے هاشم
اولین جرعه آن را که نوشیدم مست شدم و در حال مستی تقاضای جرعه ای دیگر کردم، اما این بار تو بودی که ناز می کردی و مرا سر می گرداندی. پیاله ام را به طرفت دراز کردم و تقاضای جرعه ای دیگر کردم اما پیاله ام را شکستی. هر چه التماس کردم که جامی دیگر بده تا از حجاب جسمانی بیاسایم ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی . اکنون من خمارم و پیاله به دست هنوز در انتظار جرعه ای دیگر از شراب عشقت به سر می برم .
آخرین دست نوشته ی دانشجوی شهید ناصر باغانی
تفحص:
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 4
کل بازدید: 204559
رتبه سوم در پنجمین طرح ملی وبلاگ نویسی بوی سیب، رادیو معارف
ح) کلیه حقوق مطالب نزد خدا محفوظ است. بازنشر به هر نحو آزاد
کیف اشتیاقی بهم
شوقا الی رویتک
فاصله تا کربلا
داستان کربلا را بخوان
و ما ادرائک ما لیلة القدر
استقبال
مَن مِثلُک ...؟
کاش شیعه نباشی رمیله
طا را میم الف ح، فقط زود برگرد!
ریز یادواره ها
ما عند الله
ریزواره های کوچه
از دست برفت
فکر کن چه نتهاست