شبی پروانگان در میهمانی طالب شمع شدند، قرار بر این شد تا یکی از پروانگان از شمع خبر آورد .... پروانه اول به سمت شمع رفت و از دور به تماشای نور و حرارت آن نشست و بازگشت . صاحب نظر از میان جمع به او گفت تو از شمع خبری نداری. پروانه دوم به شمع نزدیک تر شد ، صاحب نظر این بار هم به او گفت تو از شمع خبری نداری، تا اینکه پروانه سوم در حالی که مستِ مست شده بود به سمت شمع رفت و روی آن نشست، با آن آتش گرفت و هم رنگ آن شد، صاحب نظر رو به دیگر پروانگان گفت :
این پروانه در کار است و بس ..... کس چه داند این خبر دار است و بس
آن که شد هم بی خبر هم بی اثر ..... از میان جمله او دارد خبر
اما راه رسیدن به شمع که راه آسانی نیست! هست ؟
********************
داستان پروانه چهارم، داستان غریبی است . داستان پروانه ای که از همان کودکی برای در کنار شمع بودن، تمرین دیده بود. آنگونه که گویا برای همین به دنیا آمده بود. اما روز میهمانی پروانگان، صاحب نظر سرنوشت دیگری برای پروانه چهارم رقم زد. قرار شد پروانه چهارم قبل از آنی که امتحان سالها تمرین را پس بدهد، برای بچه ها آب بیاورد. وه که چه لحظه ی عاشقانه ای ست آن هنگام که معشوق از عاشق طلبی کند! پروانه ای که همه ی آرزوی این سالهایش در کنار شمع سوختن است را ، که از آب آوردن برای خیمه گاه هراسی نیست، هست؟! پروانه راهی راه وفاداری شد.
وقتی مشک خود را پر از وفای به معشوق کرد، گرمای شمع را بیش از هر زمان دیگر حس می کرد. در وجودش شور عشقی به پا شده بود. از دور نور شمع را می دید که فریاد می زد " انا ابن فاطمة الزهراء "! هر قدمی که بر می داشت گرمای شمع در وجودش بیشتر می شد. کم کم مانند پروانه سوم مستِ مست شد، آنقدر مست که وقتی بال پروازش قطع شد، نگاه هم نکرد ، شاید با خودش گفت : "من از روز اول هم قرار بود مشک پر از وفا ببرم. به بال چه نیازی هست؟" حرارت شمع در وجودش چنان غوغا کرده بود که قطع بال دوم نیز او را باز نداشت . پروانه بی بال و مست رو به سوی شمع می رفت. چه صحنه زیبایی شد، پرواز پروانه بی بال به سمت شمع ....
صاحب نظر گویا نجوای پروانه با خودش را شنید، گفت بگذارید صحنه را برایتان زیباتر کنم ، تیری برداشت و مدرک وفای پروانه را هدف گرفت ، شور عاشقی را نشانه رفت ، آرزوی سالیان دراز عباس را قصد کرد .... امان از آن لحظه که سند وفای پروانه از دست رفت .... فوقف العباس .... عباس همان عاشق و شیدای شمع، رو از شمع برگرداند. راه دیگری در پیش گرفت. اما این بار هر قدم که بر می داشت بیشتر آتش می گرفت . داستان عجیبی شد داستان پروانه چهارم، شمع با شعله ی نازک و خمیده به سمت پروانه بی بال دوید ... پروانه شمع شد و شمع پروانه .... گویا قرار بود عباس در کنار حسین بسوزد، اما اتفاق دیگری افتاد ، پروانه آنقدر از شرم آتش گرفته بود که حسین در کنار او آتش گرفت .....
********************************
می دانید چیست ؟! اصلا قرار نیست ما ، همه مثل پروانه سوم به شمع برسیم، اگر دستمان خالی شد، اگر تاب و توان رسیدن به شمع را هم نداشتیم، فقط کافی است کمی شرمنده معشوق باشیم ، آن وقت است که شمع به سراغ ما می آید
جا دارد از خجالت عاشق اگر بمیرد .... به دست خالی من معشوق بوسه گیرد

اولین جرعه آن را که نوشیدم مست شدم و در حال مستی تقاضای جرعه ای دیگر کردم، اما این بار تو بودی که ناز می کردی و مرا سر می گرداندی. پیاله ام را به طرفت دراز کردم و تقاضای جرعه ای دیگر کردم اما پیاله ام را شکستی. هر چه التماس کردم که جامی دیگر بده تا از حجاب جسمانی بیاسایم ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی . اکنون من خمارم و پیاله به دست هنوز در انتظار جرعه ای دیگر از شراب عشقت به سر می برم .
آخرین دست نوشته ی دانشجوی شهید ناصر باغانی



تفحص:

بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 6
کل بازدید: 205274
رتبه سوم در پنجمین طرح ملی وبلاگ نویسی بوی سیب، رادیو معارف
ح) کلیه حقوق مطالب نزد خدا محفوظ است. بازنشر به هر نحو آزاد
کیف اشتیاقی بهم
شوقا الی رویتک
فاصله تا کربلا
داستان کربلا را بخوان
و ما ادرائک ما لیلة القدر
استقبال
مَن مِثلُک ...؟
کاش شیعه نباشی رمیله
طا را میم الف ح، فقط زود برگرد!
ریز یادواره ها
ما عند الله
ریزواره های کوچه
از دست برفت
فکر کن چه نتهاست